خلوت گزیده

خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است؟

خلوت گزیده

خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است؟

به مناسبت تولد خیام نیشابوری

از آمدنم نبود گردون را سود 

وز رفتن من جاه و جلالش نفزود 

وز هیچ‌کسی نیز دو گوشم نشنود 

کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود؟  

 

 

بنگر ز جهان چه رخت بربستم هیچ 

وز حاصل عمر چیست در دستم هیچ 

شمع طربم ولی چو بنشستم هیچ 

من جام جمم ولی چو بشکستم هیچ

ایام فاطمیه تسلیت باد

 ... خواستم بگویم "فاطمه دختر خدیجه بزرگ است."
دیدم که فاطمه نیست. 

           خواستم بگویم که: "فاطمه دختر محمد(ص) است."
           دیدم که فاطمه نیست. 

                     خواستم بگویم که: "فاطمه همسر على است."
                      دیدم که فاطمه نیست. 

                              خواستم بگویم که: "فاطمه مادر حسنین است."
                               دیدم که فاطمه نیست. 

                                       خواستم بگویم که: "فاطمه مادر زینب است."
                                        باز دیدم که فاطمه نیست. 

                                                   نه، اینها همه هست و این همه فاطمه نیست.
                                                    "فاطمه، فاطمه است."  

 

 

ادامه مطلب ...

از بزرگان بشنویم ...

همین قدر که برای بدست آوردن آرزوئی اراده کنیم ، یک گام بلند در راه نیل بدان برداشته ایم . سی فوستر  

 تقریبآ همه مردم بخشی از عمرشان را ، در تلاش برای نشان دادن ویژگی هایی که ندارند ، تلف می کنند . سامول جانسون  

تاریخ تکرار بى پایان خطاهاى زندگى است. لورنس دورل  

 بهتر است روی پای خود بمیری تا روی زانو‌هایت زندگی کنی. رودی  

تاریخ حقیقتى است که سرانجام به افسانه و افسانه دروغى است که سرانجام به تاریخ مى پیوندد. جین کاکتیو  

ما همان میشویم که تمام روز به آن می اندیشیم. نایتینگل  

هیچ چیز نمی تواند بر عشق حکومت کند، بلکه این عشق است که حاکم بر همه چیز است. لافونتن  

 تا چیزی از دست ندهی چیز دیگری بدست نخواهی آورد این یک هنجار همیشگی است . ارد بزرگ  

 انسان همچون رودخانه است ؛ هر چه عمیق تر باشد ، آرام تر و متواضع تر است. منتسکیو   

                    

  مشکلات خود را بر ماسه ها بنویسید و موفقیت هایتان را بر سنگ مرمر. پرمودا باترا  

بزرگداشت روز معلم

ای معلم


ای که کام تشنگان علم را،

از قدح قلب سرشارت سیراب می سازی


تو معمار بنای انسانیت انسانی!

چرا که معمار خانه گل سازد و معلم خانه دل


درویش و گدا

روزی گدایی به دیدن صوفی درویشی رفت و دید که او برروی تشکی مخملین در میان چادری زیبا که طناب هایش به گل میخ های طلایی گره خورده اند ، نشسته است . گدا وقتی اینها را دید فریاد کشید : این چه وضعی است ؟ درویش محترم ! من تعریف های زیادی از زهد و وارستگی شما شنیده ام اما با دیدن این همه تجملات در اطراف شما ، کاملا سرخورده شدم
درویش خنده ای کرد و گفت : من آماده ام تا تمامی اینها را ترک کنم و با تو همراه شوم . با گفتن این حرف درویش بلند شد و به دنبال گدا به راه افتاد . او حتی درنگ هم نکرد تا دمپایی هایش را به پا کند !
بعد از مدت کوتاهی ، گدا اظهار ناراحتی کرد و گفت : من کاسه گداییم را در چادر تو جا گذاشته ام . من بدون کاسه گدایی چه کنم ؟ لطفا کمی صبر کن تا من بروم و آن را بیاورم .
صوفی خندید و گفت : دوست من ، گل میخ های طلای چادر من در زمین فرو رفته اند ، نه در دل من ، اما کاسه گدایی تو هنوز تو را تعقیب میکند !


ارسالی: آقای مصطفی دانش سلیمانی

چگونه باشیم؟

سازنده ترین کلمه "گذشت" است،  

شایسته است آن را تمرین کرد؛ 

عمیق ترین کلمه "عشق" است،  

باید آن را ارج نهاد؛ 

روشن ترین کلمه "امید" است، 

باید به آن امیدوار بود؛ 

 لطیف ترین کلمه "لبخند" است،  

باید با دل و نیت پاک لبخند زد!